خواب ناز گل پسری واسترس مامانی
الهی فدات شم سلام نور چشمم امروز اول مهر وشما ساعت ده جشن داری تو مهد من از استرس از ساعت شش ونیم که بابا رفت سر کار دیگه خوابم نبرد چه حس جالبی دارم از ته دل خوشحالم وبه همون اندازه نگران الهی قربونت برم که اینقدر معصوم خوابیدی تازه دیشب کلی به من وبابا میگفتی میخوام صبح زود بیدار شم زود بخوابین عزیز دلم هوای خودش رو داره مامان جونم خدا به همرات باشه وهمیشه سالم باشی دیشب مهمون برنامه خندوانه دانش آموزها بودن وشما کلی خوشحال از اینکه امسال جزئی از اونایی ایشالا تو همه مراحل زندگیت موفق باشی وسربلندیت رو روز به روز حس کنیم وببینم تومهدتون گفتن فقط یکی از والدین واسه جشن باشن وبابایی از خود گذشتگی کرد وگفت مامان بیاد شمام میگفتی خوب بگو مامان جونی پامان جونی خاله ای عمه ای کسی بیاد آخی مامان جونا وبابایی وخاله وعمه ها ببخشید میدونم دوست داشتین تو این روز پارسا رو همراهی کنید ولی از دست من خارج بود من معذرت میخوام من میدونم دعای خیرتون همیشه پشت پارسات واین از همه چیز بهتره دوستون دااااااریم